شعر وداع...

ساخت وبلاگ

اینم اون شعری که تو جشن فارغ التحصیلی خوندم به در خواست دوستان ...

اون جاهایی که توی آکولاده یعنی توی اینه [ ] ، که نمی دونم اسمش آکولاد بود یا چیز دیگه وقتی که خوندم سانسورشون کردم . حالا چرا نمی دونم؟!

تقدیم به همه ی اونایی که جشن نبودن و جاشون خالی بود و نبود و تقدیم به اونایی که بودن و باز خاطرات براشون زنده میشه...

 

دو ماهی بود تو انتظار بوديم

فکر و خیالمون شده بود:

((این سد کنکور که میگن،

ما بالاخره شکوندیم؟))

تو خواب و رویا می دیدیم

 توسایت سنجش ،

زدند:(( قبول شدی))

 ولی کجا خانوم؟(( اندیمشک))

یا  این که سنجشی ها دور هم نشستند٬

 دارن به مکانیک شریف٬ که اولش زدم،

 هر هر می خندن!  

روزا گذشت و انتظار تموم شد

خبر آوردند کلاغا ٬مسافری

 باید بری خوابگا

فیزیک آوردی یزد٬ گرایش هسته ای!

چته بابا؟ ناراحتی٬ خسته ای؟

کسی خبر نداشت آخه از رتبه ی خار ما

فکر می کردن کولاک کردیم٬

 شکستیم  سد دانشگا

ما هم که حرفی نزدیم از رتبه و چه خبر؟

همه می گفتند: میری استخدام نیروگاه ،ما رم ببر!

حرفا تموم شد و ما كوله بارو بستيم

باورمون شد ديگه ،دانشجو هستيم

تو خوابگاه تابلو بود سال اولي هستيم

آخه ملايم بوديمو درا رو آروم مي بستيم

اولين روزي كه رفتيم دانشگاه

حدس مي زنين چي داشتيم ،آزمايشگاه

خبري نبود، آزمايشگاه تق و لق بود

زديم بيرون، ولي كي راه برگشتو بلد بود

يه ماه اول ،حسابي شيرين زديم تا

به همه ثابت كنيم، ما هم كلي راه بلديم

روزا با خنده ها و گريه هاش مي رفت و

ما ترم اولي بوديم، نه درسي بود

نه كتابي، نه فيزيكي مي خونديم

سر كلاس فيزيك هاليدي،

 بحث دورهام بود و اینکه

اونجا چي ميگذره (every day)

چي بگم از اين كلاسو از باحاليش؟!

آخه يه انيشتين داشتيم از نوع اصفاهانيش!

راستي بگم از استاد حل مسايل، جناب خلت

هرچي فيزيك خونده بوديم، شست و رفت

از همه باحال تر، كلاس مظاهري بود

اگه سؤال مي پرسيدي، مي فرمودند :

بايد بريد حذف كنيد، خيلي زود

ترم اول گذشت و ما هم گذشتيم

ديگه به اون صفا و خنده اي كه بود،

هيچ وقت بر نگشتيم

 

ترم دوم، بين علما بود جنگ و دعوا

آخه قاتي شدند هر سه تا گرايشا!

بحث اينكه كودوم برترند و بالاتر

پيش كسوتا گفتند اي بابا:

(( 9 واحد اختلافشه نه بيشتر))

ترم سوم، فيزيك جديد و انقباض فضا

نفهميديم چي به چيه خدايا؟!

تا كه مي پريديم از خواب و رويا

تموم شده بود، پارادوكس دوقلوها

از همه شيرين تر بود ،تحليلي دكتر معماريان

تقي به توقي ميخورد، علما مي گفتند:

 ((ما شيريني مي خوايم))

يه ترم چهار و يه دكتر مختاري

تيك سبز و انتخابات و مغناطيس اخلاقي

دو سال گذشت و فرمودند سال بالايي ها:

((سال سوم خطرناكه ،كوانتوم و اين حرفا))  

خوب بخوني، نذاريش واسه فرجه ها

كوانتوم صورتي ،تو ذهنمون يادگار موند

آخه حرف از اينشتين و تاس انداختن خدا بود

تا اومديم بفهميم كه چي شده؟

ديديم اي واي، انرژي جنبشي منفي شده

به خير گذشت، كوانتوما پاس شدند

همه ش مي گفتم، شرودينگر و دوستاش

عجب مخايي بودند

از ترم 7 ، زياد سر در نياورديم

آخه بايد واسه ارشد مي خونديم که نخوندیم!

ترم آخري، باز دوباره كارنامه و سايت سنجش

كاش كه اصلا خراب مي شد اين سايت رنجش[خبر مرگش]

همه منتظر، كه چي ميشه سرنوشت ؟

بالاخره اومد جوابا ،آخراي ارديبهشت

بل بشويي شده بود كه نپرس!

مگه سؤالم دادن از قانون گوس؟

بچه ها مي پرسيدن ،چي شد رتبه ها؟

خبر رسید 48 شدن بعضيا!

[تو کف ارشد بودیم و رتبه ها،

یهو دیدیم کچل شدن ،آفا پسرا]

 

روزا چه سفيد و چه خاكستري گذشتند

اي كاش ميشد، به روز اول بر مي گشتم

اين همه گفتم، اما آخرش،

 يه چيزي مونده تو دلم این تهش

((خداحافظ ،پشت و پناهتون خدا، فيزيكياي 86))

در خرابات فیزیک...
ما را در سایت در خرابات فیزیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sagittariushao بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 27 بهمن 1400 ساعت: 12:58